-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 15:13
اگـر ذره ای بـه پــرستش اعـتـقاد داشـتم به جـز تــو هـیچ کـس را نـمیـپرستیـدم تـو خلق میکنی ، پـرورش میـدهی و هـمیشه نـگران مخـلوقـت هستی بـی شـک تـــــــــــو زیـباتــرین خـــــــــدای جهانی مادرم روزت مبارک
-
ترازو
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 15:11
مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید. روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که...
-
باور
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 15:10
تو نه عاشقانه هایم را باور داشتی نه باورهایم را عاشقانه دوست کاش باور میکردم دوستی ما عاشقانه نیست
-
اردی بهشت
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 14:57
امروز دهم اردی بهشت است روزی که خدا مرا برگزید تا متولد شوم خدایا از این که مرا انتخاب نمودی برای 22 سال ازت تشکر میکنم قول میدهم جلوی فرشتگانت سربلند باشم همیشه .
-
سلام
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 13:51
داره اتفاقای خوبی واسم میفته خدا کنه لحظه ای نباشه از وقتیشادیوارد زندگیم شده خیلی خوشحالم خیلی 3 تاداستان جدید دارم که هر وقت بتونم نتایپ خواهم نمود راستی نمایشگاه کتاب رو از دست ندید تا سلامی دیگر
-
من در 21 سالگی
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 13:49
-
سال 92
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 13:47
سال 91 سال خوبی واسم نبود اما شاید 92 بهتر بشه سال جدید و به همه شما تبریک میگم
-
اهن پرستان
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 13:26
پسر هیجان زده روبه روی دانشگاه با یک دسته گل رز انتظار میکشید تا دختر را ببیند تا حالا این کا را نکرده بود تا حالا نیامده بود تا با دختر به خانه برگردد شوق عجیبی داشت دختر بیرون امد با دوستانش خدا حافظی کرد چند قدم دور شد و سوار ماشین غریبه ای شد پسر مات و مبهوت دختر را نظاره میکرد که در حال دور شدن بود و دسته گلی که...
-
دختران اهن پرست
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1391 15:16
متنفر از تما م دخترهایی که اهن پرست شدند از انهایی که ظاهر را میبینند و عاشق میشوند.
-
دهن مردم
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 14:58
اخرین گناه کبیره من دلم بدجور هوس ارضا کرده است پذیرای دلم باش بگذار شکستن کمرم به گردن تو بیفتد بگذار بگویند فلانی پای چشمش گود افتاده برای تو بوده است بگذار تو رو نفرین کنند خسته شدم بس که از او کشیدم بگذار یکبار تو خراب شوی بگذار بگویند که تمام غسل هارا بخاطر تو کرده ام همه حمام ها رو بخاطر تو رفته ام بگذار بگویند...
-
برنامه 90
چهارشنبه 22 آذرماه سال 1391 00:46
گاهی اوقات اونقدر خوابم میگیرد که برنامه نود را هم نمیبینم گاهی اوقات اونقدر تنبل میشوم که میشود مرا در خیابان ها شوت کرد . گاهی هم تیرکی میشوم در ورزشگاهی به نام زمین می ایستم ثابت و منتظر میشوم تا کسی از بغلم رد شود یا گل میشود یا اوت تنها زمانی به خودم می ایم که کسی به من برخورد کند من تکانی میخورم و اطرافیانم...
-
شیرینی
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 01:12
خودم و به اب و تاب میزنم از دور کمی نگاه کنم و تو با انکه مرا میبینی رو برمیگردانی خودرا بخواب میزنی من تمام شعرهایم را برای تو میسرایم تک تکشان بوی عطر تو را میدهند و تو برای انکه شاید بعدها شعری برای دخترکی خواهم سرود مرا به دار میزنی شیرینی های دنیا برای تو تلخی ها برای من فقط یه چیزی خودت را از میان شیرینی ها سوا...
-
خیلی سخته
دوشنبه 20 آذرماه سال 1391 01:08
خیلی سخته یکی دلش بشکنه و بگه عب نداره دوسش دارم . خیلی سخته یکی دلش بشکنه و بگه مهم سلامتی اونه خیلی سخته که یکی شبا با گریه بخوابه بگه عب نداره اون راحت خوابیده خلاصه خیلی سخته یکی دوست داشته و باشه و تو نفهمی یا ...
-
ring my bells
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 13:23
ring my bells ring my bells ring my bells ring my bells
-
شوخی شوخی
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 13:07
گفتی دوستت دارم گفتم شوخی نکن گفتی عاشقتم گقتم شوخی نکن گفتی تو نباشی بی تو میمیرم گفتم بازم ش وخی من حواسم به شوخی های پی در پی تو نبود اما باور کردم روزی که شوخی شوخی جدی شد.
-
عاشورا
یکشنبه 5 آذرماه سال 1391 18:43
عقیله عرب زینب مدد
-
نگاه
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1391 00:23
نگاه میکنم تو را را جواب این نگاه چیست ب من جواب نمیدهی سوال اشتباه چیست تورا چه شد نگار من چرا فرار میکنی برای تو خودم دلیل زندگی تباه چیست
-
شوخی
جمعه 26 آبانماه سال 1391 17:48
شوخی هایم را جدی نگیرید برای مزاح حرف از خودکشی زده بودم
-
اطلاعات لطفآ
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 15:05
وقتی خیلی کوچک بودم، اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم. هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده. قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمی رسید، ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش میکردم و لذت میبردم. بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این...
-
نت
سهشنبه 9 آبانماه سال 1391 21:55
خواستم قطعه موسیقی بسازم. نت مینوشتم. بالا پائین سرگرم کوک شدن شدم نت ها ملق میزدند روی ورق تاب میخوردند کنترل کردنشانسخت شد سخت سخت کنار هم صف کشیدندو یکصدا فریاد زدند دوستت دارم و در وسط ورق جمله ای نوشتند که فقط تورا معنی میکرد دوستت دارم تا اخر دنیا .
-
اس
سهشنبه 9 آبانماه سال 1391 21:49
تمام اسمان بود و بی تو آس نداشت بی کلاس بودم همه جا کلاسم بی تو آس نداشت . کاش لباسهایم هم بی تو اس نداشت لب داشت لب به لب میشدم از تو و وجودت را لب میزدم .
-
سلام
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 19:59
ساعت 8 شب روز 30 مهر 91 این اولین پست من بعد ار قبولی دانشگاه است البته 2-3 روز پیش یکی از دوستان استفاده کردند خب بریم سر اصل مطلب یکی از دانشگاه های استان گلستان درس میخونم رشته عمران مهندس شدیم رفت 2باره مثل قبل فعال خواهم شد شاید از این به بعد خاطره نشتم یا داستان یا شعر های خودم و پس این وبلاگ زین پس هفته ای 2...
-
دانش گاه
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 23:37
بالاخره دارم میرم دانشگاه نه که رفتنش واسم عقده شه باشه ها نه اما میخوام ببینم محیطش چه شکلیه تقریبا تو همه جور جای اجتماعی بودم دانشگاه توش کم بود دارم میرم شمال کشور واسه دانشگاه شاید دیر به دیر اپ کنم ولی همیشه هستم همتون رو هم دوست دارم حتی اون دسته بی معرفتو .
-
حال گیر
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 22:22
حالت گرفته میشه اساسی وقتی میای تو وبلاگن میبینی یدونه نظر هم نداری یا اینکه خیلی مزخرف مینویسم یا اینکه حال نظر دادن ندارید که در مورد مزخرف باید بگم هست اما نسبت به خیلی های دیگه وبلاگ خیلی شاخ این پست و دادم که نظر بزارید بگید چیکار کنم از چی بنویسم چی بنویسم چی ننویسم
-
سوی تو
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 03:01
خواب به چشمان من تیر شد از سوی تو پرسه زدم باز من در بر تو کوی تو باغ دلت باز بود دزدکی داخل شدم از لابه لای درخت دید زدم روی تو هرچه که زیبا بود در نظرم زشت شد تا که به چشم دیدم تارکی از موی تو چند قدم اهسته تر امدم نزدیکتر مست شدم بی شراب از قبل بوی تو چشم که انداختی حال مرا دیدی در نظر افکندم تا که شوم شوی تو ادامه...
-
فریاد
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 01:55
ان قدر فریاد هایم را سکوت کرده ام اگر به چشمانم بنگری کر میشوی .
-
تاب
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 06:55
از تاب خوردن لذت میبرم هرچند کمی سرم درد میگیرد اما زمانی که خودم را معلق بین اسمان و زمین میبینم روحم دچار شعف میشود حس میکنم روح از کالبدم خارج میشود و زیباترین لحظه تاب خوردن وقتیست که در اوج نوسان از تاب میپرم بدون انکه بایستم قبول دارم خطرناک است اما لذت پریدن را دارد یک لحظه رها میشوی و بعد جاذبه تورا میبلعد.
-
قلب درد
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 03:27
سرم که درد میگیرد پروفن میخورم کمی اب روش قورتش میدهم و فکر میکنم بهتر شدم بدنم که درد میگیرد مشت و مال میدهم خوب میشود چشمهایم که درد میگیرد کمی بازو بسته اش میکنم مشتی اب میریزم و میبندمشان پلک میزنم و خوب میشود اما هنوز روشی نیافتم برای زمانی که قلبم درد میگیرد ان قدر درد میگیرد انقدر پیچ و تاب میخورم که اخر خوابم...
-
قاب عکس
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 03:46
کنار پنجره باز اتاقم رو به روم یه قاب عکس روی دیوار من هنوز محو تماشای نگاتم دلبرم شاخه نباتم صدای سردی باد و میشنوم از پس پرده دست میزارم رو دلی که پر زخم و پر درده موزیک لایت تو خونه منو کرده باز دیوونه یه درد توی سینم فقط خدا میدونه اسمون دوبار ابره فکر کنم بارون بباره پنجره رو من میبندم هوای اتاق چه سرده پنجره که...
-
من احمق
شنبه 4 شهریورماه سال 1391 04:12
من واسه اون همه کار کردم اما وقتی نگاهش و از من دور کرد فهمیدم بزرگترین اشتباهم رو در کل عمر انجام دادم من عاشق شده بودم در سنی که اقتضای سنی حکم میکرد هوسه صبر کردم تا هوسم فرو بکشد فرو کشید و منو قورت داد هوس نبود با کسی نبودم و نخوابیدم اما مطمئنم نبود من اون به چشم بد نمیدیدم جرات نداشتم حتی به این موضوع فکر کنم...