از تاب خوردن لذت میبرم هرچند کمی سرم درد میگیرد اما زمانی که خودم را معلق بین اسمان و زمین میبینم روحم دچار شعف میشود
حس میکنم روح از کالبدم خارج میشود
و زیباترین لحظه تاب خوردن وقتیست که
در اوج نوسان از تاب میپرم بدون انکه بایستم
قبول دارم خطرناک است اما لذت پریدن را دارد
یک لحظه رها میشوی و بعد جاذبه تورا میبلعد.
سلام
از تاب خوردن خاطره خوبی ندارم
یادآوری خوبی نبود
اما تاب افکارت از تاب کلاف زندگی پیچیده تر است
مقصود تب و تاب زندگی
ممنون که اومدید
کاش جاذبه ی او آنقدر بود که مرا در خودش حل می کرد ...
با این سن و سالت خجالت نمیکشی تاب بازی میکنی؟
لابد تو پارک ...
گفتی رها شدن ... پریدن ...
یاد لحظه ای افتادم
بگم یا نه
یاد لحظه ای که جسم بی روحم رو داخل قبرم میگذارن!!!
تاب بازی سن و سال نمیشناسه
اره به مرگم داشتم فکر میکرد اون شب چجوری بمیرم مهم وگرنه مرگ که همیشه هست
دوست دارم شهید بشم .