جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -
جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -

دانش گاه

بالاخره دارم میرم دانشگاه نه که رفتنش واسم عقده شه باشه ها نه


اما میخوام ببینم محیطش چه شکلیه تقریبا تو همه جور جای اجتماعی بودم دانشگاه توش کم بود


دارم میرم شمال کشور واسه دانشگاه


شاید دیر به دیر اپ کنم


ولی همیشه هستم


همتون رو هم دوست دارم


حتی اون دسته بی معرفتو .

حال گیر

حالت گرفته میشه اساسی وقتی میای تو وبلاگن میبینی یدونه نظر هم نداری

یا اینکه خیلی مزخرف مینویسم  یا اینکه حال نظر دادن ندارید


که در مورد مزخرف باید بگم هست اما نسبت به خیلی های دیگه وبلاگ خیلی شاخ


این پست و دادم که نظر بزارید


بگید چیکار کنم از چی بنویسم چی بنویسم چی ننویسم

سوی تو

خواب به چشمان من تیر شد از سوی تو

پرسه زدم باز من  در بر تو کوی تو 

باغ دلت باز بود دزدکی داخل شدم

از لابه لای درخت دید زدم روی تو

هرچه که زیبا بود در نظرم زشت شد

تا که به چشم دیدم تارکی از موی تو

چند قدم اهسته تر  امدم نزدیکتر

مست شدم بی شراب از قبل بوی تو

چشم که انداختی حال مرا دیدی

در نظر افکندم تا که شوم شوی تو



ادامه دارد ...


فریاد

ان قدر فریاد هایم را سکوت کرده ام

اگر به چشمانم بنگری کر میشوی .

تاب

از تاب خوردن لذت میبرم  هرچند کمی سرم درد میگیرد  اما زمانی که خودم را معلق بین اسمان و زمین میبینم روحم  دچار شعف میشود

حس میکنم روح از کالبدم خارج میشود

و زیباترین لحظه  تاب خوردن وقتیست که

در اوج نوسان از تاب میپرم بدون انکه بایستم

قبول دارم خطرناک است اما لذت پریدن را دارد

یک لحظه رها میشوی و بعد جاذبه تورا میبلعد.

قلب درد

سرم که درد میگیرد پروفن میخورم کمی اب روش  قورتش میدهم و فکر میکنم بهتر شدم


بدنم که درد میگیرد مشت و مال میدهم خوب میشود

چشمهایم که درد میگیرد کمی بازو بسته اش میکنم مشتی اب میریزم و میبندمشان

پلک میزنم و خوب میشود



اما هنوز روشی نیافتم برای زمانی که قلبم درد میگیرد


ان قدر درد میگیرد

انقدر پیچ و تاب میخورم که اخر خوابم ببرد



وقتی از خواب برمیخیزم دیگر از قلب درد خبری نیست


کاش میشد همیشه خوابید.

قاب عکس

کنار پنجره باز اتاقم
رو به روم یه قاب عکس روی دیوار
من هنوز محو تماشای نگاتم
دلبرم شاخه نباتم

صدای سردی باد و میشنوم از پس پرده

دست میزارم رو دلی که پر زخم و پر درده

موزیک لایت تو خونه منو کرده باز دیوونه

یه درد توی سینم فقط خدا میدونه

اسمون دوبار ابره

فکر کنم بارون بباره


پنجره رو من میبندم هوای اتاق چه سرده


پنجره که بسته میشه نور لامپ تو قاب عکسه


حتی تو هوای ابری ماه من نمبشه خسته

من احمق

من واسه اون همه کار کردم

 اما وقتی نگاهش و از من دور کرد فهمیدم
بزرگترین اشتباهم رو در کل عمر انجام دادم
من عاشق شده بودم
در سنی که اقتضای سنی حکم میکرد هوسه صبر کردم

تا هوسم فرو بکشد  فرو کشید و منو قورت داد
هوس نبود

با کسی نبودم و نخوابیدم

  اما مطمئنم نبود من اون به چشم بد نمیدیدم  جرات نداشتم حتی به این موضوع فکر کنم
اما اقتضای سنی اون که 15 سالش بود
حکمی کرد که 7 بر صفر منو برد عین 7 دست
 برگه هاش همه سر تر بود

 همه حکم و من در همه دست ها تکدلم را زیر حکم های کم اون میدیدم
  که با یه بی اف گفتن جلوی دوستاش تموم میشد.
من قطره قطره اب میشدم  منتظر که منو فوت  کنه اما نکرد من فوت شدم
اون از همون اول دوسم نداشت و من تو رویای اینکه دوسم داره غرق شدم هیچوقت نخواستم قبول کنم دوسم نداره هیچوقت حتی الان
نمیتونم از مغزم دورش کنم
اون اینجاست الان کنارم نشسته و میبینه تایپ میکنم
داره بهم میخنده و من اروم گریه میکنم
19 سالم بود
اون گفت
خیلی دوست دارم
شک کردم که دروغ میگه کاش باور میشد
تا دلبستگیهام کمتر بود
الان راحت میگفتم رفت که رفت به جهنم به درک براش زیادی بزرگ بودم نتونست هضمم کنه
اما همیشه میگم من کم کاری کردم

 من  احمق بودم و هستم

همه هم بهم میگن
اون شاد
میخنده
ولش کن
اما نمیشه
میگن هیچ عشقی تو دنیا مث عشق اولی نیست
میگذره یه عمری اما از نگاهت رفتنی نیست. که نیست بخدا نیست

نمیتونم ای ایها الناس اون از ذهنم بیرون نمیره
نمیره که نمیره
اون اینجاست  تو مغزم  تو کوچه پس کوچه های دلم هر تابلویی میبینم اسم اون نوشته شده هر میدونی هر ساختمونی  فقط یه جا اسم خودم و دیدم  زیر تابلوی توقف ممنوع.

ناگهان

و ناگهان چقدر زود دیر میشود

نمیدانم

 نمیدانم دلیلش چیست

امادچار وهم تشویشم

همش فکر میکنم اینجا نشستی
داری قه قه میخندی تو به ریشم


بهم میگن که پاشو باورش کن
بیا بیرون از این رویای عشقی 

اونی که رفت لیاقتش همینه

اینو گفتند تمام قوم خویشم

توی دره چشام و باز کردم
 تک و تنهام  کناره این همه دشت
نمیدانم که اخر من کی هستم
 که چوپانم که گرگم یا که میشم