-
ف.م
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1394 06:37
سلام! شما نمیخواین مطلب جدید بذارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:: مطالبتون ودوست دارم مخصوصا اونایی ک نویسندش خودتونین خیییییلی وقت بود دنبال همچین جایی میگشتم این حرفارو واقعا جدی گفتم ن بخاطر اینکه ی کوچولو میشناسمتون... امیدوارم نظرمو بخونین خیلی وقت بود دستم به نوشتن نرفته بود تا چند روز پیش که نوشت راستی خانوم مرادی من خودم...
-
اب سرد
جمعه 28 فروردینماه سال 1394 15:21
گاهی وقتا ادما عاشق میشن اما فراموش میشن سخته یکی و دوست داشتن که دوشت نداشته باشه سخته یکی و رها کردن سخته بره اونی که دوستت داره سخته بمونه اونکه لایقت نیست سخته اما شده دیگه کلافه ام اساسی رسما به فنا رفتم رسمنا..... سخته فقط ازش یه اسم بدونی و یه ادرس و جرات نکنی بری جلو سخته بگه دوست دارم . و نمیتونم بیام نمیسه...
-
شیطان
جمعه 15 اسفندماه سال 1393 13:18
زخم می کرد وهی نمک میزد قلبم اتش گرفت و هی میسوخت دست خودش نبود چنین باشد ذاتش از اتیش بود و هی میسوخت از بهشت چیزی نمیفهمید گرچه برجش بهشتی بود اهن پرست بود اما خب پایه های برجش خشتی بود مادرش خود شیطان بود نطفه اش حرام شاید داشت پدرش گرچه مرد خوبی بود اما ان شب حرامی میکاشت نطفه ای که بسته شد و بچه ای که دختر شد...
-
اتیش تنت
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1393 20:21
تو با ان انحنای زیبایت تو من با لبای تو در تو من و دست حلقه بر گردن من و چشمکای رودر رو تو اتشفشان رو سینت من یک بغل که برفی بود خیس تنم ز اتیشت خیسیم با ذوب برفی بود در چراگاه گردنت گم شد گرگ وحشی هوسم میش گردنت را خوردم بریده بریده شد نفسم اه از نهادم برخواست کمرت تا زمین خم شد شهوت درونم و پر کرد بدنم تا تنت جم شد
-
ممنونم
جمعه 19 دیماه سال 1393 22:28
از اینکه هستی خوشحالم اونی که رفته لیاقتمو نداشت ممنونم اعتماد به نفس و بهم برگردوندی
-
الان
جمعه 5 دیماه سال 1393 00:34
.................گ ا هی وقتا اونقد پری که نمیتونی حرف بزنی مث الان
-
پرسش و پاسخ
دوشنبه 1 دیماه سال 1393 21:45
پرسیدم ... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟ با کمی مکث جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ، با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ، و بدون ترس برای آینده آماده شو . ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن ، وهیچگاه به باورهایت شک نکن . زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی . پرسیدم...
-
کدام یک؟
دوشنبه 1 دیماه سال 1393 21:38
باد؟ که لای موهایت گیر کرده بود و میخواست برود ماسه؟ که لای انگشت های پایت را قلقلک داده بود و شهوت فرارت تحریک شد موج؟ که گوش ماهی آورد و تالاپی روی خاطره ام را گرفت کدام یک؟ کدام یک مرا این چنین از تو ... نه ... تو را این چنین از من دور انداخت که روزی بدون صدایم شب نمی شد و حالا صدای تر شدن هایم را نمی شنوی ها؟ کدام...
-
یلدا
دوشنبه 1 دیماه سال 1393 01:54
برف امد که جای تو را در بر زمین عمق بیشتر بدهد یلداتون مبارک زمستون هم رسید زمستون 93
-
حرف
دوشنبه 24 آذرماه سال 1393 21:09
گاهی اوقات بعضی از حرفا رو نباید رک و راست گفت اخه وقتی بگی بعدش ناراحتی چرا گفتی مثل من تو رو دوست دارم مثل من ازت متنفرم مثل دلم برات تنگ شده کاش یه سری از حرفا رو که میخواستیم بزنیم دهنمون خود به خود لال میشد
-
i free dom
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1393 04:37
خوشحالم که برگشتی خوشحالم
-
خاطره 4
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1393 04:35
دل دنیارو خون کردی که اینجوری تو رفتی تموم دلخوشی هامو تو با رفتن گرفتی.. ♫♫♫ دل دنیارو خون کردی که اینجوری تو رفتی تموم دلخوشی هامو تو با رفتن گرفتی مثل حس یه عشق تازه بودی مثل افسانه بی اندازه بودی ♫♫♫ هیشکی برای من شبیه تو نبوده دنیا چه بی رحمی آخه تنهایی زوده.. دل دنیارو خون کردی که اینجوری تو رفتی تموم دلخوشی...
-
خاطره 3
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1393 02:33
دیشب یعنی چهارشنبه داشتم با یکی از دوستای صمیمی مرتضی پاشایی حرف میزدم گفتم شرمنده نشد بهت تسلیت بگم گفتم بادش میفتی بعد من طاقت ندارم گفت نه داداش بالاخره یه روز اتفاق می افتد خوب شد اینجوری رفت رو دوش این همه ادم مرتضی جان هنوز هم یادت هستیم رفیق هنوزم با اهنگات شب به صب میگذرونیم روحت شاد داداش زیادی انگاری من...
-
نصرت رحمانی
سهشنبه 11 آذرماه سال 1393 23:01
پاییز چه زیباست مھتاب زده تاج سر کاج پاشویه پر از برگ خزان دیده ی زرد است بر زیر لب هره کشیدند خدایان یک سایه باریک هشتی شده تاریک رنگ از رخ مھتاب پریده بر گونه ی ماه ابر اگر پنجه کشیده دامان خودش نیز دریده آرام دود باد درون رگ نودان با شور زند نیلبک آرام تا سرو دلارام برقصد پر شور پر ناز بخواند شبگیر سر دار هر برگ که...
-
عادت
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 17:59
نه میشه به تو عادت کرد نه میشه ترک عادت کرد
-
"تو"
دوشنبه 10 آذرماه سال 1393 17:57
من زیستنم قصه مردم شده است یک "تو" وسط زندگی ام گمشده است علیرضا اذر
-
نجس ترین چیز دنیا...
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 19:34
گویند ( من نمیگم ) روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد . وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو...
-
نقطه
یکشنبه 9 آذرماه سال 1393 16:32
نقطه خلئی است در میان تاریکی های درونش
-
بابام راست میگه
شنبه 8 آذرماه سال 1393 04:39
بابام راست میگه من تا 30 سالگی هیچی نمیشم . رو دیوار اتاقم عادت دارم شعر بنویسم الان اتاقم مثل این شالای عشق پر از شعره 90 درصدش واسه خودمه البته نبینید بهتره چون خطم شبیه خط دکتراست ی شعر چند هفته پیش نوشته بودم اعصابم از کارای اقای پدر خورد بود چند شب پیش بابا همون اقای پدر جواب دادند و جوابشون نه تنها دندان شکن...
-
پاتریک
جمعه 7 آذرماه سال 1393 03:25
داره بارون میاد اما من تو خونه نشستم دوست دارم الان ماشین و روشن کنم برم بام از بالا تهران دید بزنم و پیپم و روشن کنم دودش و بدم بیرون اما نشستم پای لب تاب و از پنجره بارون و نگاه میکنم و هیچ دودی هم در کار نیست بدم یاد از خودم از این پوچی مفرط کاش ی بی مهره دریایی صورتی بودم حد اقل در کنار دوست خوبم باب اسفنجی لحظات...
-
نصیحت پدر بزرگ
جمعه 7 آذرماه سال 1393 03:07
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را...
-
خاطره 2
پنجشنبه 6 آذرماه سال 1393 05:01
کی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم اون خوابه نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابه یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیونه یه نامه که خیسه پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونه یه روز همین جا توی اتاقم یدفعه گفت داره میره چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره گریه میکردم درو که می بست میدونستم که...
-
این نیز بگذرد
سهشنبه 4 آذرماه سال 1393 23:21
گاهی اوقات که مثل الان خیلی دلم میگیره میگم مهیار بیخیال این نیز بگذرد...
-
اینه/هنیا
دوشنبه 3 آذرماه سال 1393 02:45
تو اینه عکس یه مرد نصفه نیمه است نصفش همینجاست و یه نیمش توی ابره پنج شنبه ها اب و گلاب و شاخه ای گل یک نیمه از تصویر اون حالا تو قبره
-
سکته
شنبه 1 آذرماه سال 1393 20:13
سکته میزد توی سکس هایش سکسکه را میگویم.
-
من یا خودت.
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1393 03:48
دنبال چیزی میگردی اره چی خودم دنبال خودم میگردم همینجا گذاشته بودمش رو طاقچه بغل قران الان هرچی میگردم نیست مطمئنی اره همینجا بودم یکم فک کن اره اما نه زیاد تو میدونی کجام اره اونجاست جلو ائینه نه اون من نیستم من همیشه ریشامو میزدم اما اون ریش داره اون حتی الان میگه ... ولش کن حوصله بحث با تو یکی رو ندارم من یا خودت.
-
بابا
پنجشنبه 29 آبانماه سال 1393 03:42
ساعت زنگ میزنه انگار دیگه از خواب باید پاشم تو خواب باید ببینم که یه روزی با تو بابا شم
-
تخمه
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1393 22:45
هر وقت تخمه می خورم مثل الان پوست تخمه ها لای دندونام گیر میکنه دندونای سفیدم سیاه میشه ولی عیب نداره چون یه مغز شیرین همیشه هست اما در مورد تو کاش همون اول تلخ میشدی تا دیگه دلم و سیاه نکنم
-
شوخی
دوشنبه 26 آبانماه سال 1393 01:13
گفتی دوستت ندارم گفتم شوخی نکن گفتی عاشقت نیستم گقتم شوخی نکن گفتی بود و نبودت فرقی نمیکند گفتم بازم ش وخی من حواسم به شوخی های پی در پی تو نبود اما باور کردم روزی که شوخی شوخی جدی شد
-
خاطره 1
یکشنبه 25 آبانماه سال 1393 17:05
از این به بعد توی این تگ فقط در مورد مرتضی میگم و مینویسم متن اهنگهایی که خونده عکساش خاطراتش تا همیشه یادش زنده باشه برام خیلی ها الان تو جو ان میگن ناراحتیم اما یک سال دیگه یادشون میره مرتضی کی بود اما من میخوام تا حدی دوستیمو بهش ثابت کنم هر 5 شنبه با یک خاطره از مرتضی عزیز تو این دسته قرار میگیره و اخرشم یه فاتحه...