نمیدانم دلیلش چیست
امادچار وهم تشویشم
همش فکر میکنم اینجا نشستی
داری قه قه میخندی تو به ریشم
بهم میگن که پاشو باورش کن
بیا بیرون از این رویای عشقی
اونی که رفت لیاقتش همینه
اینو گفتند تمام قوم خویشم
توی دره چشام و باز کردم
تک و تنهام کناره این همه دشت
نمیدانم که اخر من کی هستم
که چوپانم که گرگم یا که میشم
ما وارثان وحی و تنزیلیم
عاشق ترین مردان این ایلیم
مردم تمام از نسل قابیلند
ما چند تا ، فرزند هابیلیم
آن دیگران ناز و ادا دارند
ما بی قر و اطوار و قنبیلیم
در بین ما یک عده هم هستند…
این روزها مشغول تعدیلیم
در این دویدنها رسیدن نیست
عمری است ما روی تِرِدمیلیم
آخر کجا می آیی آقا جان؟
بگذار ، ما مشغول تحلیلیم
دنیا به کام قوم دجال است
ما هم که با دجال فامیلیم
درس “پیام نور”تان از دور
خوب است ، ما مشتاق تحصیلیم
آقا ، شما تفسیر قرآنید
البته ما قائل به تاویلیم
نه عالم احکام قرآنیم
نه عامل تورات و انجیلیم
گفتند : شرط راستی ، مستی است
ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم
در کل ، زمین مصر است و این مردم
یاران فرعونند و ما نیلیم
اینها اگر کرم اند ، ما ماریم
آنها اگر مورند، ما فیلیم
فیلیم در نطع سخن امّا
وقت عمل طیرا ابابیلیم
در حفظ ما باید به جدّ کوشید
ما نقطه ی حسّاس آشیلیم
“آدم شدن” یک ایده ی نوپاست
ما هم نهادی تازه تشکیلیم
سیصد نفر “آدم” که شوخی نیست
مستلزم تغییر و تبدیلیم
تعجیل ، کلا کار شیطان است
اصلا چرا مشتاق تعجیلیم؟
وقتش که شد ، آن وقت می گوییم:
آقا بیا کم کم که تکمیلیم
وقت عمل هم می رسد امّا
فعلا به فکر حفظ و ترتیلیم
آخر چطوری حرف حق ؟ وقتی
مشغول ذکر و ورد و تهلیلیم
ما با همین حالت که می بینید
مستوجب تشویق و تجلیلیم
صندوق عهد و رای اگر باشد
یاران داوود و سموئیلیم
توی صف عشاقتان از صبح
ما صاحبان ساک و زنبیلیم
بعضی به نامت ، بارشان شد بار
ما تازه فکر بار و بندیلیم
(کار غنایم را به ما بسپار
چون خبره در تقسیم و تحویلیم
باد هوا خوردن که ممکن نیست
آخر مگر ماها حواصیلیم)
گفتند :روز جمعه می آیی
ما روزهای جمعه تعطیلیم …
تو را سلام میدهم تو که فرار میکنی
مرا به اغوش گیر چرا وداع میکنی
من از تو به کجا برم تو که نوازشم شدی
اگه نبینمت یه روز نامرد چه بی وفا شدی
تو را سلام میدهم چرا فرار میکنی
اگر زمن رنجیده ای مرا بزن مرا بکوب
فرار تو مرا شکست
بیا بگیر بدست من
دلم هوای با تو بودن دارد
دلم هوای با تو شنیدن دارد
مرا ببخش که خود زدم به بیراهه های این زمان
مرا ببخش
نگین من
تو نروی زیادمان
امشب را هیچگاه فراموش نخواهم کرد
شبی که دلم شکست
ان همه دید زدم تو را
پژواک نگاهم بر خودم نشست
امشب را هیچگاه فراموش نخواهم کرد
درشبی که نگاهمان گره خورد
من در هیاهوی لمس این گره
تو در امان در میان این زد و خورد
این همه چراغ در شهر بود
نور من تو بودی فقط همین
چراغها سراب بود مگه نه ؟
نگاه تو کرده بود کمین
امشب را هیچگاه فراموش نخواهم کرد
شبی که تو از من فرار میکردی
چشم از تو برنداشتم یک لحظه
غیر من با که دیدار می کردی ؟
امشب به تاریخ دلم پیوست
تاریخی پر از قرار داد های ننگین
قرارداد دلم با یک دل سیاه
بهای فسخ قرار دادی سنگین
امشب را هیچگاه فراموش نخواهم کرد
شبی که چراغهای شهر خاموش شد
نور می امد ز تپه ای بلند
تکه شیشه ای بود که برقش نمایان شد
قرار بود بلند ترین دیواری باشم که میتوانی داشته باشی
تا راحت تن خسته ات را به من بسپاری
اما کوتاه ترین دیوارت شدم
چون هیچگاه کسی نبود که اشتباهایت را بر پیکرش بکوبی
من کوتاه ترین دیوارت شدم
و امروز که تو اوج گرفتی برای تو همانند سکو ای ایستاده ام
من سکوی پرتاب تو بودم .
صدای زنگ دلم را بشنو
انگار زنگ اخر است
دیگر صدایی نمیشنوی
تعطیل میشوم
برای همیشه
و تو سر کلاس عشق تنها میمانی
و روی تخته سیاه دلت حک میشود
کاش کمی باورم داشت .
در این سالهادلم رو بسته کردم
خودم را با خودت وابسته کردم
دروغی بیش نبود این اشنایی
من احمق خودم را خسته کردم
بیا امشب برای من دعایی از جنس باران کن
بیا امشب کنار من مرا درقلب خود جا کن
برایم ارزو بردار که با تو رنگ فردا شم
بیا ای نازنین یارم بیا امشب دعایم کن
شب ارزوها واسه همه عاشقا
امیدوارم توی ارزوهاتون ظهور اقامون هم باشه خیلی وقت یتیمی کشیدیم
خیلی وقته تحقیرمون کردنو گفتن یتیم کاش خدا امشب ارزومونو بر اورده کنه