جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -
جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -

زینب


پنج سالم بود
خواهرم مرا در کمد انداخت و در را قفل کرد
به او فحش دادم
و با خود فکر کردم :
او بی رحم ترین خواهر دنیاست !
...
در تاریکی گریه کردم
بیهوش شدم
به هوش آمدم
سربازان خواهرم را کشته بودند

" احسان افشاری "



به گمانم اسم خواهرش زینب بوده است .

نظرات 5 + ارسال نظر
پروفسور چهارشنبه 5 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 06:07 ب.ظ http://otagham.blogsky.com

چرا؟؟

من نگرفتم! :(

تاریک روشن شنبه 17 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:41 ب.ظ http://without-smile.blogsky.com

چقدر غم انگیز بود..خواهرا همیشه فداکارند..

فـاطـمــهـ ســآدـآتــــــــــــ ❥ پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 02:12 ق.ظ http://hiss3.blogfa.com

خداروشکر... ایشالا همیشه شاد باشی و پیر نشی ما که از خدامونه

دکلمه رو هم گوش میدم الان

تاریکی در روز چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:33 ب.ظ

اخی . خ خ قشنگ بود مطلب تون

فـاطـمــهـ ســآدـآتــــــــــــ ❥ سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:14 ب.ظ http://hiss3.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد